سلام خدا

می دونم که می دونی حالم چطوریه پس بهت نمی گم که چه طوریم .بهت نمی گم کی این روز ها داره اذیتم می کنه چون می دونم که می دونی. ولی یه چیزی هست که با وجود اینکه می دونم می دونی ولی می خوام بهت بگم.
آدم های دور برم روز به روز دارن برام عجیب تر میشن،نمی دونم چرا!؟یادم میاد چند وقت پیش بود که با خودم می گفتم همه شون یه عالمه جمله به کار می برند که اولش با ترس شروع میشه مثلا میگم من می ترسم که از کار اخراج بشم،من می ترسم که بنزین گیرم نیاد وهزار تا ترسیدن دیگه. یادت می اد اون موقع بهت گفته بودم که ای خدا ترس یعنی چی ؟من که نمی دونم ترس چیه؟
اما خدا بذار حالا بهت بگم که من هم میدونم ترس یعنی چی و ترسیدن یعنی چی؟فکر نکن من هم مثل بقیه آدم ها شدم نه.من تنها معنی ای که ترس می تونه داشته باشه رو فهمیدم.دوس دارم اونو با صدای بلند برای همه فریاد بزنم تا بدونید تو ی این دنیا چه چیزی ارزش ترسیدن رو داره:
ترس حسی که تو من بوجود میاد وقتی که فکر می کنم ممکنه یه روزی بیاد که تورو نداشته باشم
.

دسته ها :
دوشنبه بیست و هفتم 8 1387
X